سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قلب ِ اروند

همه که دور می شوند یادم می اید جمله ی عهد الست را"آیا من پروردگار شما نیستم؟ "

همه که دور می شوند یادم می اید گفتم:"بلی!"

همه چیز را تدبیر کرده ای  

آنها را   

من را  

او را  

و من بی صبرانه شکیبایی را کنار می گزارم و فریاد می زنم  

سوال می کنم که خدایا می بینی؟  

وای که چه سوال احمق انه ای ... 

 

یکسال است که حضورت را بیشتر حس می کنم  

گرچه خطاهایم زیاد بود اما تو ای پروردگار مهربانم  

چنان آغوشت را گشودی و چنان دلسوزانه تازیانه ام زدی که بیش تر به سویت راغب شدم  

چه دردناک بود آن رسوایی   

و چه شیرین است وقت ِ پس از آن  

همه گفتند و گفتند و من نیز آشفتم  

آشفتم و در ذات آشفته گی تو بودی که دلداری ام دادی و به خوب بودن راه نمایم شدی  

یا أنیس من لا انیس له  

هنوز زنده شدن مانده است  

راه طولانی و سخت است  

و من هنوز به تو امیدوارم  

تو هنوز که هنوز است این بنده ی عاصی خود را دوست می داری   

پروردگارا!راه را برمن هموار ساز  

می ترسم  

می ترسم...  

می ترسم مأمور بازستاندن امانتی که 17سال است  

 

نزد من به عاریه سپرده ای به دستور خود تو بیاید و من هنوز زنده نشده باشم  

مهربانا!از مردن بدم می آید.زنده گی می خواهم،زنده گی.  

توفّی ابتدای زنده گی است برای دوستان بارگاهت...  

ولی من چه کنم با این روزمُرده گی هایم؟  

خوب می دانم تا در این دنیا زنده نشوم توفُی هیچ سودی برایم نخواهدداشت  

توفّی ابتدای زنده گی است   

 

اما برای   

عاملان ِ به نامه ای که فرستاده ای.  

توکل برتو...  

ای هدایت کننده!ای انیس دل تنگی هایم!  

تو خود پناه این دل بی پناه باش... 




موضوع مطلب :
دوشنبه 88/4/22 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : قلب اروند