قلب ِ اروند
بعد چن سال اومدم اینجا و خلاصه می بینم که چه تغییراتی داشتم توی روحیات و اعتقادات و غیره... از همینجا به خدم علامت تعجب!!! میفرستم با این همه تغییر همین :D موضوع مطلب : داشتم مختار نامه می دیدم. معاویه مرده بود و عده ای عروسی داشتند و بزن و بکوب. سربازان آمدند و عروسی را بهم زدند! _خلیفه فوت کرده است شما عروسی گرفته اید؟! ریختند بین جمعیت و عروسی را بهم زدند... یاد کارهای اجباری برخی(!) افتادم! یکی از بینندگان فیلم در حین شنیدن جمله سربازان خندید. گفتم: الان هم اگر خلیفه بمیرد افراد حکومتی همین کار را می کنند... موضوع مطلب : بعد چند روز که می خواستم به او زنگ بزنم امروز گوشی تلفن را برداشتم و... آشفته و کلافه بود. عقایدش مثل آدم های مخالف مذهب که هیچ از دین نمی دانند _حوزه می خونی آخرش می خوای چکاره بشی؟ + همسر و مادری خوب! _ببخشیدا خیلی کوته فکری.مادرهای ما چه گلی به سرمون زدند که تو می خواهی بزنی؟ + همان گلی را که نزدند می خواهم بزنم. بحث عقیده ای مهم نبود.این همه افراد مخالف در کوچه و بازار و نت و این ور و آن ور .خب این هم یکی شان. مهم این بود که آشفته بود و کلافه. و متنفر بود از آدم های مذهبی. متنفر بود از مذهبی نماها.میگفت من پایم را دیگر گلزار شهدا نمی گزارم. کنکور رد شده بود و می گفت من حلال نمی کنم آنهایی را که با سهمیه امسال می روند دانشگاه. کلافه بود.از فردا قرار است درس بخواند و دوباره غیب بشود.چرا؟ می خواهد درس بخواند دیگر!می خواهد قبول بشود... اینهمه تغییر. او بود که حجابش مرا به فکر برد تا حد حجابم شبیه او بشود.او بود که گریه هایش را در مسجد میدیدم. او بود که با هم مقبره می رفتیم.او بود که هرررر روووووز با هم بودیم. او بود که از پادگان دوکوهه از بین همه دوستانش به من زنگ زد.نصفه شب... او بود که از شهدا می گفت... هی تلقین می کرد که نه!من آدم خوبی نیستم! تو چرا فکر می کنی من آدم خوبی هستم! آن دوست دو سال پیش ات دیگر عوض شده!
او بود ها!!!
دلم سووووووووووووووووووووووووخت.
هی می گفت آنها که بد اند پس من بدم می آید از مذهبی بودن!
دلم سووووووووووووووووختتتتتتتتتتتتتتتتتتت
شکسته.سوراخ شده. هیچ شده.غمگین است.غمگینم برایش.
أ مّن یجیب المضطرّ إذا دعاه فیکشف سوء موضوع مطلب : می گویم چرا؟ _ همش می گه چرا خب میخوام بدونم چه دلیل شرعی یا عقلی ای برای حرفت داری؟! _ مگه آدم باید برای هر حرفی دلیل شرعی و عقلی داشته باشه!
همیشه به اینجا که می رسد آنقدر حرصم می گیرد که نمی دانم دیگر چه کار کنم. کمی که می گذرد یاد حرف های برادر پناهیان می افتم.: یکی از مشکلات بچه مذهبی های ما اینه که فکر می کنن همه باید مثل خودشون باشن! کمی خاموش می شوم. ولی هنوز حرص خوردن ادامه دارد... موضوع مطلب : یادواره ی شهدا بود و یک نویسنده را آوردند به عنوان سخنران. اطلاعاتی که می داد جالب بود و گاه اشک در آور. مثلا یکی از فرماندهان عراقی رزمنده ها را با سیم تلفن می بست.با بالگرد بالا می برد و می زد پشت شان تا از آسمان به زمین پرت شوند. پرت می شدند و تکه تکه... یا در یکی از شهرها پیر مردی را به دو درخت بسته بودند و از دو طرف می کشیدند تا همین طور جان داد. و یا در یکی از روستاهای جنوب کشور بیست دختر را عراقی ها اسیر کردند.دختر ها از کثرت تجاوز شهید شدند...
و اما نقد... این مهمان داغ به اصطلاح ولایتی و بسیجی و... هرچی از دهنش در آمد به مخالفان عقایدشان گفت و... کسافت-شیر پاک نخورده-احمق-ملعون و... از الفاظی بود که چندین بار تکرار کرد و به دختر هاشمی رفسنجانی/خاتمی_دقیق نفهمیدم کدامشان_ خیلی راحت گفت فاسد! و همه ی مخالفان عقایدش خودشان را لعنت کرد.
بدم آمد.خیلی بدم آمد. نه موافق صد درصد احمدی نژاد هستم و نه کشته مُرده ی موسوی و هاشمی و ... اما این ادبیات حال آدم را بهم می زند. اگر مَردی بایست و با ادب نقدشان کن!اگر نمی توانی هم این فحش ها و دری وری ها را در خانه ات بده تا گوش ما را آلوده نکنی. مجلس شهدایمان را آلوده کردی این را بفهم! بفهم که ائمه و پیامبرمان علیهم السلام در مقابل دشمن ناسزا نمی گفتند. مثل برادر پناهیان نگو که آقای خمینی ره به دشمن ناسزا می گفتند و کجا و کجا و با فلان سند فحش داده اند به دشمن! آقای خمینی ره معصوم نبود.ما تا جایی افراد را قبول می کنیم که شرع را عمل کنند و پیرو سیره ائمه ع باشند. هر که مخالف این دو(قرآن و سنت پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام) عمل کرد، عمل اش قابل تایید نیست.چه آیت الله العظما فلان باشد و چه بچه ای کوچک. هرکه موافق این دو عمل کرد مورد تایید است.چه بچه ای کوچک باشد و چه آیت الله العظمی فلانی. ________________
آقای امجد همیشه این را می گویند... جوانان ما پناه ندارند! منِ آخوند یه چیز می گم اون یکی آخوند چیز دیگه ای...جوانان ما پناه ندارند. هر وقت این را می گویند دلم کمی خنک می شود.دلم خنک می شود که حداقل یک روحانی ای هست که بداند من و امثال من بین او و امثال او و غیر امثال او نمی فهمیم حق چیست.اینقدر که ناحق با آن در آمیخته است. همانطور که در این حدیث از حضرت علی (ع) آمده است : اگر باطل از حق کاملا جدا میشد، راه حق برای جوینده آن پوشیده نمیماند واگر حق در میان باطل پنهان نمیشد، دشمنان نمیتوانستند از آن بدگویی کنند، اما قسمتی از حق و بخشی از باطل را میگیرند و به هم میآمیزند. اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره میشود و تنها آنان که مورد رحمتخدا بودهاند، نجات مییابند.... این حدیث را هم که می خوانم خنک تر می شوم.
موضوع مطلب : درباره وبلاگ منوی اصلی مطالب اخیر پیوندها
عاشق آسمونی ((( لــبــخــنــد قـــلـــم ((( آخرالزمان و منتظران ظهور بر و بچه های ارزشی کشکول صفحات انتظار در فراق گل نرگس Scientist for all seasons موعود پرواز نیلوفرعاشق طلبه میلیونر حلف الالف...پنج تا بچه قلدر بی معرفت فتوبلاگ قلب اروند(فتوبلاگ خودم) وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد فتوبلاگ قلب اروند(فتوبلاگ دیگر خودم) |
||