قلب ِ اروند
پدر بزرگ یک ماهی را پیش ما مهمان است تا هوای خوب اینجا و مراقبت های مادر حالش را به تر کند. پدر هم، خانه ی مادر بزرگ است تا آن جا برایشان چیزی بسازد. مادر انگار شوهرش را با پدرش معامله کرده است. پدر بزرگ هر روز دو یه باری را به همسرش تلفن می زند و با کلی قربان و صدقه رفتن، حال او را می پرسد. صبح ها هم پس از نماز صبح برایش زنگ می زند تا خاله ها اورا بیدار کنند و نماز بخواند. چقدر پدر بزرگ مادر بزرگ را دوست می دارد...
موضوع مطلب : درباره وبلاگ منوی اصلی مطالب اخیر پیوندها
عاشق آسمونی ((( لــبــخــنــد قـــلـــم ((( آخرالزمان و منتظران ظهور بر و بچه های ارزشی کشکول صفحات انتظار در فراق گل نرگس Scientist for all seasons موعود پرواز نیلوفرعاشق طلبه میلیونر حلف الالف...پنج تا بچه قلدر بی معرفت فتوبلاگ قلب اروند(فتوبلاگ خودم) وبلاگ اطلاع رسانی آقای امجد فتوبلاگ قلب اروند(فتوبلاگ دیگر خودم) |
||