سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قلب ِ اروند

اول صبح برنامه ی سر صف را اجرا کردیم و دقایقی بعد به دنبال هماهنگی برنامه های پرورشی مدرسه بودیم.

طبق معمول وقتی از حیاط به فضای داخلی مدرسه آمدیم مقنعه و کفش و مدل حجابم را عوض کردم.

با معلم پرورشی جلوی در دفتر ایستاده بودیم که برای کاری آمد آن جا.

من را که دید نگاه خیره ای انداخت و گفت: ببخشید شما با اون دختر باحجابه که میاد سر صف و برنامه اجرا می کنه نسبتی دارید؟

با لبخند و اعتماد به نفس گفتم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــله!

گفت چقدر تفاوت!چه نسبتی دارید؟

لبخند موزیانه ای زدم و گفتم آخه خجالت می کشم بگم. نه دیگه میشه نگم؟ خواهش می کنم!نگم دیگه!

اصرار کرد که بگویم.

باز گفت شما با اون دختر باحجابه که میاد سر صف و برنامه اجرا می کنه نسبتی دارید؟

گفتم کدومشون؟

گفت همان دختر با حجابه که چیزی شبیه روسری لبنانی سرش می کند!

باز لبخند موزیانه ای زدم و به فکر رفتم.

بله نسبتی دارم. من خود اون دختر هستم.

و او این شکلی شد:

بابا جدی پرسیدم!نسبتی با هم دارید؟

_منم جدی گفتم باور کن!باور نداری از خانم بپرس!

و او:




موضوع مطلب :
چهارشنبه 89/6/24 :: 9:46 صبح ::  نویسنده : قلب اروند   

می گفت:

نماز خوان نه! نماز گزار!

 الصلاة عمود الدین

نماز ستون دین است.

ستون را نمی خوانند؛ستون را نگه می دارند.

 

_از سخنان آقای امجد در مراسم احیای شب بیست و سوم




موضوع مطلب :
یکشنبه 89/6/14 :: 2:32 عصر ::  نویسنده : قلب اروند   

بگذار محو شوند!

 

            بر رویشان که سد ببندی ممکن است بشکند

          و دنیایت را رنگ کند

نگه ندارش، عتیقه اش خیلی ارزان است

       تازه که محو شود خریدار سرمایه دار دارد 

 

تکرارش نکن!شاید با جانت انس گیرد و

با

   سنگینی خود

                به دریای نارنجی و هجران موعود بکشاندت!

 

****گریزی از درس" رودها"در کتاب جغرافیای استان تهران سال دوم انسانی ،به گناه.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 89/6/3 :: 2:0 عصر ::  نویسنده : قلب اروند   

صف اولی نماز جماعت است. 

سرزنده و خوش رو 

سجاده اش را که باز می کند پر است از برگه های کوچک نماز و دعا 

بعد از سلام و احوالپرسی با کناری هایش که گه گاه ممکن است اصلا آن ها را نشناسد شروع می  کند به خواندن دعا و نماز 

بین دو نماز هم همین روش را دارد  

پس از نماز عشاء قرآن ها را به سرعت به نمازگزاران تقدیم می کند. 

با سرعت و انرژی ای خاص 

 

 

گفتم که بگویم 

به رفتار زیبا و به نمازها و دعا هایش غبطه می خورم... 

ای کاش من هم...




موضوع مطلب :
چهارشنبه 89/6/3 :: 2:0 عصر ::  نویسنده : قلب اروند   

 برای صفحه نسل سوم روزنامه کیهان-رمضان87

قطره قطره عشق است و ذره ذره شکر 

میهمانی خدا و... 

رمضان معنا می شود آنگونه که تو معنا کنی 

معنا می شود آنگونه که تو آشنای لحظه های نابش شوی  

و در جلسه ی گفتگوی عشق ها به یاد معشوق،گل سرخ بگویی 

اینجا قلب من است که به وقت تیک تاک عقربه های سحر می تپد  

و اینجا دل من است که باید رنگ شود 

اینجا هر روزش بارانی است به یاد مهتاب دلهای مهاجر 

مهاجران دیار یاس 

مهاجران دیار گلهای سپید مریم 

و دیار آشنای من،خود و او شناسی 

مهاجران دل شکسته از ساکنان همیشگی  

دل شکسته از خود نبودن  

خسته از این همه بی تابی 

بی تابی و گاه بی عاری 

کجاست او که تابلوی نقاشی دلم را یکرنگ کند 

، بالا ببرد و در اوج اوج بلندترین ستون آسمان بیاویزد 

کجاست اوکه با او بودن برای فقیران حضورش خوب نعمتی است 

تا بیاید دلهایمان را رنگ کند و دیگر دل صد رنگ به بازار نیاید 

نه ...چه میگویم...اصلا خودِتو!بله خودِتو ...ای همانی که این جمله هارا می خوانی و می نویسی 

تو که سطر های بالا را سیاه کردی و خود هیچی! 

خود تو !یعنی همین من! 

ای من! 

در کدامین عالم سیر می کنی؟کدامین شبگرد را عاشق پنداشته ای؟ 

این من است که باید برود تا او بیاید 

این من است که در این ماه باید گم بشود 

و به زباله دان های تاریخ برود اما بدون سلام و حتی یک کلام 

امسال هم معشوق،عشق نثار میکند و کیست که کشکول گدایی خود را بالا بگیرد 

و التماس کنان به دیدار معبود بشتابد 

اگر راه خلیفه اش را رفتن برای من نیست پس برای منکر وجود اوست؟ 

اگر معبود من نیست پس معبود کفار است؟  

اگر یاران خلیفه اش هنوز به شماره نیفتاده اند آیا وقت آن نرسیده که من برود و او بیاید؟ 

هنوز من ها مانده اند و ما در جهل خود به انتظار رویش نشسته ایم 

غافل ،دل ِ ما است که هنوز من زنده است... 

همه منتظریم که بیاید و ما من هایمان خوش بشوند 

آری...باز هم من... 

این من است که بر پایتخت دلهامان حکومت می کند و مارا از مهاجرت به دیار عشق می راند 

دستورات محبوب بازیچه ی دست ما بچه ها شده اند  

 هر روز از خود فتوایی جدید می دهیم و بدان عمل میکنیم 

غافل آن که محبوب غیر آن را میپذیرد 

و به عامل غیر آن عشق نثار میکند

و کیست که مارا یاری کند؟ 

آیا جز او کسی هست؟ 

هر روز در دلمان "هل من ناصر ینصرنی"میگوید 

هر روز "من انصاری الی الله"را فریاد سر میدهد و من هنوز زنده است 

این منیت گر نرود انتظار به پایان خوش دیدار نرسد  

هنوز وقت مانده است 

این ماه را به کسی نشان میدهد که بخواهد... 

از او  

از خود او بخواهد 

قرار نیست یاران محبوب معبودمان مانند دیگران غفلت ورزند 

قرار نیست مانند دیگران بخورند و بیاشامند و کمی هم اصراف کنند و بگویند محبوب می بخشد... 

آمدیم و بخشید...از خجالت دلم چگونه در بیایم؟ 

این ماه ،ماه ِ ماست! 

بسم الله را بگو و حرکت کن... 

حرکت کن به سوی دیار عشق 

مهاجرت کن از ذرات ناپاکی به سوی خواسته های معشوق 

و در معشوق غرق شو 

شاید این غرق شدن مقدمه ی فرار منیت از تو باشد... 

شاید این غرق شدن ،بهترین ِ نجاتهای عالم باشد 

تا منیت نرود او نمی آید دلت را خوش نکن... 

هر روز صبح که بلند می شوی در جواب "هل من ناصر ینصرنی،کیست که مرا یاری کند"که در دلت نجوا میکند  

فریاد بکش و بگو من هستم!  

و تا غروب دلنشین ظهور،حضورش را حس کن و به یاری اش بشتاب 

نگو به من نیاز نیست 

اتفاقا به تو یکی نیاز است! 

هجرت کن...از سکونتگاه منیت تا دیار حضور عشق 

تا دیار یاس 

تا دیار دلهای غرق نور 

عاشق شو! 

همین حالا!




موضوع مطلب :
چهارشنبه 89/6/3 :: 2:0 عصر ::  نویسنده : قلب اروند   
<      1   2   3   4   5   >>   >